عابد اكبري ؛ كارشناس مسائل اروپا در روزنامه دنیای اقتصاد می نویسد:
روابط ایران و بریتانیا همیشه دارای فراز و فرودهای بسیاری بوده است و بسیاری این تغییرهای ناگهانی را روابط سینوسی دو کشور مینامند.میتوان گفت انتخاب آقای روحانی از سال ۲۰۰۳ که شخصا با مقامهای عالیرتبه در بریتانیا دیدارهایی انجام دادند، نشانههایی برای بهبود روابط دوجانبه در مقایسه با دورههای پیشین روسای جمهور در ایران داشت.
آنالیز روابط تهران -لندن در دولت روحانی
باوجود این، در سالهای آخر ریاستجمهوری روحانی، تمایل به تغییر رویکردهای مثبت با توجه به اعتراض بریتانیا به فعالیتهای منطقهای ایران دیده میشود.برای تحلیل بهتر روابط دوجانبه بین ایران و بریتانیا نگاهی کوتاه به اصول کلی سیاست خارجی این کشور خواهیم داشت.برهمین اساس محورهای کلی اصول سیاست خارجی بریتانیا به شرح زیر قابل ارزیابی است:
نوستالژی پکس بریتانیکا (صلح بریتانیایی)
حفظ موازنه قدرت در جهان، انجام جنگها، تهدیدات و اقدامات ضروری برای حصول این امر؛
بازی در لیگ بزرگان، جدایی از بلوکها و استقلال ملی در عرصه سیاسی (که درباره اروپاگرایی بهمعنای خلاصی از مسوولیتپذیری برای کشورهای ضعیف اتحادیه اروپا نیز بود)؛
حمایتگرایی و تاکید بر ملیگرایی (برای جبران شکستگی و تکثر موجود در کشور به عنوان یک ملیت)؛
حفظ نفوذ و درنتیجه، حضور جدی در منازعات بینالمللی برای حل آن.
براساس اصول کلی سیاست خارجی بریتانیا که شرح آن رفت میتوان رئوس کلی سیاست خارجی بریتانیا درقبال ایران را طی ۸ سال گذشته براساس محورهای زیر بررسی کرد:
اول اعمال قدرت (در اشکال مختلف سخت، نرم یا هوشمند)، سپس دیپلماسی؛
حفظ نگاه از بالا (که در دوره آقای روحانی و حمایت فرانسه تعدیل شده بود)؛
حفظ امنیت در خلیج فارس؛
حمایت از رژیم صهیونیستی و عربستان.
اما یکی از وجوه همیشه برجسته در روابط ایران و بریتانیا بحث انرژی و نفت است.بریتانیا به عنوان یکی از کشورهایی که منطقه خلیجفارس را حوزه نفوذ خود تصور میکند توانسته است در سالهای اخیر فرانسه و آلمان را تاحدود بسیاری از دخالت در امور سیاسی خلیج فارس دور سازد و بهسبب وجود منافع شرکتهای نفتیاش، مستشار امور امنیتی اروپا در منطقه خلیجفارس محسوب میشود که بنابراین، حفظ امنیت این منطقه ازطرف اروپا با اغماض بر عهده بریتانیاییها است.
بریتانیا همواره با ایجاد همپیمانیهایی قوی در این منطقه حضوری فعال به لحاظ سیاسی داشتهاند.ایران نیز همیشه بخشی از محاسبات بریتانیا بود، اما پس از انقلاب اسلامی ایران، با تغییر واقعیتهای عرصه که ایران را کشوری مستقل و دارای جایگاهی برابر و نه تحتالحمایه در عرصه بینالمللی بهلحاظ حقوق و مسوولیتها معرفی میکرد، دو کشور برخوردهایی جدی با یکدیگر داشتند که ایران علت آن را منفعتگرایی بریتانیایی و تلاش بریتانیا برای دفاع از جاه طلبیهای همپیمانان منطقهای مینامد.
میتوان گفت پس از انقلاب، بیشترین رویاروییها بین دو کشور در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد دیده شد که بارها به اوج تنش رسید.طی این سالها گفتوگوهای جنگ بین ایران و بریتانیا شدت یافت.بهویژه بستن تنگه هرمز به برابرنهاد (آنتیتز) رویکردهای غربی تبدیل شد که چه در حوزه منطقهگرایی ایران، انرژی هستهای یا حتی حقوق بشر کاربرد یافت.
نگاه منفی نخبگان ایرانی در این دوران به بریتانیا و بحثهایی که درباره جاسوسی وجود داشت بهتدریج در انتخابات ۲۰۰۹ ایران به اوج خود رسید و ایران، بریتانیا را به عنوان یکی از شیطانیترین دولتهای غربی معرفی کرد.این بدبینی در دوره آقای روحانی نیز ادامه یافت.در فضایی که روابط دو کشور بسیار آشفته بود، اوج تنش بین دو کشور در سال ۲۰۱۱ در ماجرای سفارت بریتانیا در تهران رخ داد و سفارتهای هر دو کشور تعطیل شد.از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ منافع بریتانیا در ایران توسط سفارت سوئد در تهران و منافع ایرانیها در بریتانیا از سوی سفارت عمان در لندن پیگیری میشد.
رویکردهایی نظیر «بستن تنگه هرمز؛ حمله به همپیمانان اروپایی آمریکا و رژیم صهیونیستی؛ موضوع نازنین زاغری؛ ماجرای سفارت؛ بیتوجهی به اعتماد متقابل» به ترجیعبندی در روابط دو کشور تبدیل شد که حتی در دوره آقای روحانی نیز ایشان نتوانستند با خروج آمریکا از برجام آنها را از روی میز بردارند.پس از به پیروزی رسیدن آقای روحانی در انتخابات ۲۰۱۳، بریتانیا اعلام کرد مایل است روابط مرحله به مرحلهای را در راستای بهبود روابط با ایران آغاز کند.در سال ۲۰۱۴ سفارت ایران در لندن و سپس در ۲۰۱۵ سفارت بریتانیا در ایران آغاز به کار کرد.
در سال ۲۰۱۳ با همان بهبود مرحله به مرحلۀ روابط، ایران و بریتانیا تلاش کردند از افرادی در جایگاههای قدرت استفاده کنند که در هر دو طرف به عنوان چهرههای میانهرو شناخته میشدند و برای بهبود روابط تلاشهای شخصی داشتند.در سال ۲۰۱۴ نخستین دیدار آقای روحانی و نخستوزیر بریتانیا دیوید کامرون در حاشیه نشست سازمان ملل متحد اتفاق افتاد که بالاترین سطح برخورد دو کشور از ۱۹۷۹ محسوب میشد.این ماه عسل، بهسبب مشکلات اقتصادی بریتانیا و معضل برگزیت ناکام ماند.در دوره نخستوزیری ترزا می، بریتانیا تلاش داشت با حمایت از عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیجفارس در جریان گفتوگوهای مربوط به توافق هستهای ایران، بتواند به قراردادهایی بزرگ با این کشورها خارج از چتر اتحادیه اروپا دست یابد.این امر نگاه منفی به بریتانیا را در ایران افزایش داد.
باوجوداین، رویکرد بریتانیا در جریان فشارهای برگزیت منعطفتر نیز بوده است، بهنحوی که رویکرد لندن درقبال شهادت سردار سلیمانی، از همپیمان آمریکا در فضایی که بریتانیا در آن فقط مایل به حفظ ارتباط با آمریکا بود بعید است.با انعقاد برجام در سال ۲۰۱۵ روابط دو کشور بار دیگر در حوزههای مختلف درحال احیا شدن بود.باوجوداین، با خروج آمریکا از برجام، بریتانیا ابتدا ناباورانه نتوانست تصمیمی برای دفاع از همپیمانش بگیرد که پس از آن با همراهی با اروپا نشان داد مساله مهم برای این کشور ایران و برجام بود، نه همپیمانی آمریکا.ازطرفدیگر، در سال ۲۰۱۹، ماجرای توقیف نفتکش باردیگر زخمهای عملیات نظامی دوسویه را باز کرد.منطقه خلیجفارس نقطه حساسی برای هر دو کشور ایران و بریتانیا محسوب میشود.
اگر ایران به جبر جغرافیایی در این منطقه است، تقسیمبندی جدید حوزههای نفوذ در اروپا نیز بریتانیا را مجبور به حضور در خلیج فارس میکند.بریتانیا اینگونه اعلام میکند تازمانیکه اروپا از این حضور حمایت میکند و عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس خواهان آن هستند، این حضور ادامه خواهد یافت.اختلافات بین ایران و بریتانیا در خلیجفارس در اواخر دوره ریاستجمهوری آقای روحانی، بار دیگر افکار عمومی بریتانیا را علیه تهران تحریک کرد.بحرانهای نظیر و پیامدهای آن میتواند بریتانیا را وادار به تقابل با ایران در این منطقه کند، چون منافع سیاسی و اقتصادی انگلیس در خلیجفارس بسیار توضیحدهنده هویت ملی آن است.
به طور کلی بریتانیا تمایل دارد که نشان دهد یک مهره، یک دولت و یک کشور در عرصه نظام بینالمللی محسوب میشود که گفتوگو با آن میتواند مانع بسیاری از برخوردهای ناخواسته بین دوطرف شود.تا پیش از این دوران، بهجای روابط دوجانبه در ایران ترجیح داده میشد روابط چندچندجانبه برقرار شود.اما جمهوری اسلامی ایران همواره از هر رویکرد پیشنهادی بریتانیا برای برقراری روابط با ایران، منافعی نیز که لندن برای رژیم صهیونیستی و عربستان درنظر گرفته است بیرون می کشد.
این مساله میتواند به این معنای خطرناک تعبیر شود که اگر بریتانیا خواهان حفظ منافع ایران همزمان با حفظ منافع عربستان و رژیم صهیونیستی باشد، ایران به بریتانیا پاسخ خیر خواهد داد.درحالی که این رویکرد سُنتی بریتانیا است که مایل است موازنه قدرت بین کشورها بهویژه در خلیجفارس برقرار شود.با توجه به پایان دوره ریاستجمهوری آقای روحانی، نباید به این موضوع در آینده بیتوجه ماند.
بریتانیا مایل است گزینه نزدیکی به ایران را برای حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و غرب آسیا امتحان کند چون پیشبینی میکند با وابستگی دولتهای خلیج فارس به لندن، قادر است موازنه تهدید و قدرت را بین ایران و این همپیمانان حفظ کند.مساله امنیت آن اندازه اهمیت دارد که دیده میشود در سالهای اخیر بریتانیا و عربستان درصدد آزمودن پاکستان برای ایفای این نقش هستند.باوجود این، حضور آمریکا به عنوان یک متغیر در این روابط و دیده شدن آن مانع مهمی برای آزمودن این گزینه است.
رویارویی آمریکا و ایران مانع جدی نزدیکی دو کشور است که بیشتر در ایران و بریتانیا با نگاه منفی افکار عمومی هدایت میشود.درشرایطیکه چشمانداز خلیج فارس عاری از آمریکا و مشحون از حضور چین خواهد بود، تفکیک بین روابط ایران و بریتانیا با روابط دو طرف (ایران و بریتانیا) با آمریکا میتوانست راهحلی فایدهگرایانه باشد.
همچنان بریتانیا را در فضای پس از برگزیت باید به عنوان یکی از قدرتهای کهن در جهان نو دانست که تلاش دارد نفوذ خود را در عصر جدید حفظ کند و علاوه بر اینکه یکی از اعضای بنیانگذار گروههای بسیار زیادی در جهان مانند گروه هفت، گروه هشت، گروه بیست، ناتو، کشورهای مشترکالمنافع، سازمان تجارت جهانی، شورای اروپا و ... است، همچنان تلاش دارد در عرصههای مختلف حاضر باشد تا میراث امپراتوری بریتانیا را حفظ کند.
بنابراین، به قدرت سخت خود و حیثیت حاصل از آن بهویژه در بخش دریایی اهمیت فراوانی میدهد.این کشور در عرصه دیپلماسی نیز مایل است با نفوذ بر دیگر رهبران اروپایی وزنه اروپایی خود را نیز همچنان حفظ کند.ضمن آنکه استقلال در عرصه جدید ترسهایی را برای آن به همراه داشته است که تا حدود زیادی بریتانیا را از رویکردهای خامدستانه سنتیاش دور میکند.