آمریکا علیه خود جنگید
ایالات متحده در حالی در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ وارد نبرد علیه تروریسم شد که در دفاع از ارزشها و شیوه زندگیاش متحد بود. بیست سال بعد، این جنگ به جنگی علیه خود تبدیل شده است؛ دموکراسی آمریکایی از درون و به شیوهای که اسامه بنلادن هرگز تصورش را نمیکرد در معرض تهدید قرار گرفته است.
«استفن کولینسون» در گزارش ۱۱ سپتامبر برای سیانان نوشت، در آن زمان، حملات ۱۱ سپتامبر در یک صبح شفاف و آفتابی و آبی رخ داد و اندکی بعد وحشتی مرگبار همه جا را فراگرفت و نشان داد که اقیانوسهای بزرگ هم دیگر نمیتواند مدافع آمریکا در برابر وحشت و رعب دنیای خارج باشد. اما لااقل برای چند هفته، همه (اعم از لیبرال، محافظه کار و صرفنظر از نژاد یا آیین و باور) برای عزاداری آن ۳ هزار کشته یکی شده بودند؛ اما همچنان از حملات بیشتر در وحشت بودند.
20 سال پس از 11 سپتامبر
با این حال، این حملات نشاندهنده آغاز دوره آشوب و آسیبهای سیاسی بود که آن دوره کوتاهی را که آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان تنها ابرقدرت ظهور کرد، از میان برد. تاریخ به رویدادها شفافیتی میدهد که در زمان واقعی فاقد آن بودهاند؛ اما نمیتواند وحشت و هراس و سراسیمگی دلهره آور روزهای پس از ۱۱ سپتامبر را که بر تصمیمات رهبران سیاسی اثرگذاشت، ثبت کند. اکنون و با توجه به هزاران قهرمانی که در جنگهای پس از ۱۱ سپتامبر کشته شدند، واکنشهای بیش از اندازه سیاسی آمریکا همان نگرانیای را ایجاد کرده که حملات ۱۱ سپتامبر ایجاد کرده بود (البته اگر نگوییم بیشتر). ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نمیتواند همه چیز را توضیح بدهد؛ اما جنگ علیه ترور آمریکا را وارد مسیری سیاسی کرد که از آن هیچ راه بازگشتی وجود نداشت. یک جنگ شدید و موفق در افغانستان به باتلاقی ۲۰ ساله تبدیل شد که همین ماه گذشته از آن باتلاق خارج شدیم. جنگ دیگر در عراق بود که بر اساس بهانههای دروغین انجام گرفت و نسخهای از یک «دروغ بزرگ» بود. در آمریکا، یک دولت امنیتی برای خنثیسازی حملات بعدی طراحی شد و اعتماد به واشنگتن با برنامههای گسترده نظارتی خدشهدار شد. نام آمریکا با شکنجه خدشهدار شد و جنگ قضایی علیه ترور باعث پیچیدگی قانون اساسی شد.
جورج بوش از قهرمانی در زیر آوار برجهای دوقلو به رهبری تبدیل شد که زیر آوار جنگهای خودش نابود شد. جانشین او، باراک اوباما، دو دوره را صرف تلاش برای آوردن جنگ علیه ترور زیر لوای قانون و اخلاق بینالمللی کرد؛ اما استفاده او از پهپادها برای انجام حملات هدفمند و از بین بردن اهداف تروریستی باعث تلفات غیرنظامیان شد که محکومیت مدافعان حقوق بشر را به دنبال داشت.
در تمام این مدت هزاران کشته و زخمی در جنگهای خارجی به وجود آمد، تریلیونها دلار بیفرجام صرف ساخت ملتسازی شد، نسبت به نخبگان واشنگتن عصبانیت پدید آمد. در کنار تمام اینها دونالد ترامپ آمد و به خود میبالید که از تمام ژنرالها باهوشتر است. زخمهای سیاسی بار دیگر زمانی آشکار شد که بایدن خروج نهایی و آشفتهوار را از افغانستان رقم زد و بار دیگر تاریخ را تکرار کرد: طالبان بنیادگرا بار دیگر به اریکه قدرت بازگشتند. بنلادن -که هواپیماربایان انتحاری را به سوی نماد قدرت سیاسی و نظامی آمریکا اعزام کرده بود- باور داشت که آمریکا فاسد، ضعیف و غیراخلاقی است؛ اما حتی او هم از مشاهده اختلافات شدید داخلی که شاید او علت اصلی آن بود، شگفتزده خواهد شد.
«مارک لاندر» هم در گزارش ۱۰ سپتامبر در نیویورکتایمز نوشت، وقتی پرزیدنت بایدن در ۳۱ آگوست اعلام کرد که آخرین هواپیمای C-۱۷ از کابل خارج شد و به دو دهه ماجراجویی نظامی آمریکا در افغانستان خاتمه داد، از این خروج سراسیمهوار با این بیانیه ساده دفاع کرد: «من نمیخواستم این جنگ همیشگی باشد.» با این حال، بیست سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر، به نظر می رسد جنگ علیه ترور هیچ نشانهای از فروکش کردن ندارد. جمع کردن این جنگ دشوار است؛ زیرا از بلای دوقلوی افغانستان و عراق جدا نشدنی است.
در آن کشورها، ایالات متحده فراتر از تاکتیکهای مبارزه با تروریسم به دنبال پروژه بلندپروازانهتر و بدسرنوشتتری برای بازسازی جوامع قبیلهای از هم گسسته رفت تا آنها را به دموکراسی آمریکایی تبدیل یا نزدیک کند. این ناکامیها در تصاویر شرمآور زندانیان ابوغریب در عراق یا سقوط افغان های مستاصلی حک و نمایان شده که از هواپیماهای آمریکایی که در حال خروج بودند، آویزان شده بودند. این ناکامیها در کشته شدن بیش از ۷هزار نظامی و غیرنظامی آمریکایی، صدها هزار غیرنظامی دیگر و تریلیونها دلارِ هزینه هدر رفته مستند شده است.